پارت بعدیش پخ پخه

꧁پارت ۱۷꧂
صدای اون پیرزن شباهتی
باورنکردنی به همون صدایی که داخل کابوس یومه بود داشت، یومه به لرزه می‌افته گردنش رو خم می‌کنه به سمت پیرزن و با چهره وحشتناکی که با اینکه با یه لباس گشاد پوشیده شده لبخند ترسناکش مثل داخل خواب معلوم بود
پیرزن:'پیدات کردم....'
صدای خنده‌های ریز شیطانی پیرزن که با هر قدم بهش نزدیک می‌شد بیشتر می‌شد باعث میشد یومه سعی به فرار می کنه در حالی که سعی می‌کرد اون رو نادیده بگیره و خیلی عادی قدم برمی‌داشت اما با توجه به زمزمه‌های پیرزن که اونو بیشتر می‌ترسوند سریعتر راه میرفت و پیرزن هم به دنبالش میاد
یومه در ذهنش:'ولم کن... ولم کن....ولم کن.. برو برو... دنبالم نیا تو رو خدا دنبالم نکن... نیا نیا... حتی نمی‌تونم سرمو برگردونم چون می‌ترسم اون چهره وحشتناک روبرو بشم.... واقعا ارزو میکنم که این یه خواب باشه... لطفا...'
پیرزن:'هه هه هههه فرار نکن با سرنوشتت رو برو شو! فکر کردی میتونی تو اخرین بند زمانیت همچی رو درست کنی؟ تاریخ رو تو با وجودت عوض کردی... اخرین قفل... اخرین قفل اربابم رو نمیزارم نابود کنی'
صدای پیرزن در گوش یومه تاب می‌خوره و زلزله در درون یومه به اتفاق می‌افته، یومه اصلا متوجه حرف هایه پیرزن نمیشه
یومه در ذهنش:' راجب چی حرف میزنه... چرا ولم نمیکنه... این پیرزن دیونست... بند زمان؟.. قفل؟.. راجب چی حرف میزنه... خدایا کمکم کن...'
در همین حال که یومه نزدیک به خیابون می‌شه صدای به هم خوردن چاقویی را می‌شنوه زیر چشمی با دست پیرزن نگاه می‌کنه و با چاقویی مواجه میشه و می‌دونه که تو خطر خیلی خیلی بزرگیه به شدت نفس نفس می‌زنه در حالی که به خیابان نزدیک می‌شه نمی‌دونه چیکار کنه چون یه حرکت اشتباه اونو به کشتن میده
وقتی درحال رد شدن از خیابونه پیرزن چاقو رو بیرون میکشه
پیرزن:'هه هه هه تمومه... حتا اگه خدایان عصبی بشن بازم من تو رو میکش_...
و ناگهان...
(ادامه دارد )
دیدگاه ها (۲۶)

عاممم

سم ترین خاطرتون با اِی آی رو تعریف کنید

امید به نوشتن را از دست بیدادم

سلام عزیزانم پارت بعدیم نوشتم... ببخشید دیره ولی

Part:20_____________________________ لونا " تا شب با اجوما ک...

من عاشق شدمپارت(17)☆☆☆☆☆☆☆☆☆هه سو:هی ته ها بیدار شو(ته ها چش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط